نویسنده: ژاک لوگوف
برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی

 

جنگ‌های صلیبی پدیده‌ای بود که جنجال و هیاهوی زیادی ایجاد کرد و اروپای نصرانی را از قرون یازدهم تا سیزدهم تکان داد، آن‌گونه که این امر تا امروزه نیز جایگاه برگزیده‌ای در کتب و تحقیقات تاریخی به خود اختصاص می‌دهد. در قرون وسطی اغلب از آن به عنوان زیارت تعبیر شده است (کلمه‌ی فرانسوی croisade «جنگ صلیبی» در پایان قرن پانزدهم به کار گرفته شد، اما استفاده از کلمات se croiser «صلیب برگیریم» و croise ` «جنگجوی صلیبی» در قرن دوازدهم هم معمول بود) و آن حاکی از لشکرکشی نصرانیان به سوی فلسطین برای بیرون راندن مسلمین از حریم قبر مقدس مسیح در اورشلیم و از سایر مناطقی بود که ابتدائاً جزء قلمرو دنیای مسیحی محسوب می‌شد. از دیدگاه عیسویان قرون وسطی جنگ‌های صلیبی مجاهده برای فتح مجدد بود و در مفهومی مشابه با رکنکیستای اسپانیا قرار می‌گرفت. واقعیت این بود که اورشلیم ابتدا تحت سلطه‌ی رومیان بیزانس - تنها ملتی که البته دارای ویژگی نصرانی بود - قرار داشت و سپس به دست مسلمانان افتاد، بدون آن که هرگز یک نهاد سیاسی با ء و اصلیت نصرانی برای اداماکن مقدسه‌ی مسیحی تشکیل شده باشد. مضافاً از زمان فتوحات رومیان و متعاقباً جریان آوارگی یهودیان که باعث شده بود این قوم به اقلیتی در اورشلیم تبدیل شود، این شهر نه تنها برای یهودیان مکانی با حد اعلای کرامت محسوب می‌شد بلکه برای دنیای اسلام نیز، آن‌جا که قبه الصخره، محل معراج محمد (ص - م). مورد احترام و تکریم فراوان بود. مسیحیان مغرب زمین در همان ابتدا شهر مقدس را به مقصد زیارتی «تمام عیار» خود تبدیل کرده بودند. تهاجم ترک‌ها به منطقه از قرن دهم به بعد از دلایلی محسوب می‌شد که موجبات تغییر نظرات و باورهای مسیحیان را فراهم آورد. البته این هم نکته اساسی در بروز جنگ‌های صلیبی محسوب نمی‌شود، سبب‌های مذهبی و ایدئولوژیکی جنگ‌های مذکور در واقع از تصادم دو تحول درازمدت ناشی شده بود:
اولین دلیل که البته اهمیت بیشتری دارد رویکرد تدریجی نصرانیان به سوی جنگ و جنگآوری بود. مسیحیت مبتنی بر آموزه‌های انجیلی و صلح‌دوستی شخص عیسی مسیح با جنگ و نزاع تقابلی بس عمیق دارد. یکی از علل اصلی تعقیب و آزار مسیحیان تحت سیطره‌ی امپراتور روم امتناع و اکراه مسیحیان از انجام خدمات نظامی بود. چنین امتناعی نه تنها به خاطر اکراه آنان در بیعت با امپراتور بلکه همچنین به دلیل انزجار مسیحیان نسبت به خون و خونریزی بود. رویکرد مسیحیان از حدود اواخر قرن چهارم، آن‌گاه که امپراتوری روم به دین مسیحیت گروید رو به تغییر و دگرگونی نهاد. از این دوران به بعد اتباع این امپراتوری که دیگر همه مسیحی بودند به دفاع از مسیحیت فراخوانده شدند. در عین حال باید افزود که سوءظن نسبت به جنگ تا مدت‌های مدید کماکان برقرار ماند. علی‌رغم ایجاد تغییرات تدریجی در باور مردم نسبت به جنگ، اما حمل اسلحه و ریختن خون برای اسقف‌ها و روحانیون عموماً ممنوع بود. البته استثنا در موارد نادر وجود داشت. و تنها موردی که توسط کلیسا پذیرفته شده و حتی مورد تقدیر بود اتحاد و به هم پیوتگی فرقه‌های شهسواری در مدافعه از اماکن مقدسه موجود در دنیای مسیحیت و یا گاهی در کل دنیای مغرب زمین از قرن دوازدهم به بعد بود. به عنوان مثال در این زمینه باید به رویدادهایی که در شبه جزیره‌ی ایبری در قالب برادری شهسواری و یا در پروس و لیتوانی در قالب همبستگی فرقه‌های آلمانی شاهد آن بودیم اشاره کرد. مهم‌ترین انگیزه، نظریه‌ی جنگ عادلانه بود که عناصر اصلی آن را نظرات آوگوستینوس تشکیل می‌داد. جنگی عادلانه محسوب می‌شد که نه بنا به تصمیم و رهبری یک شخص واحد بلکه از تصمیم بالاترین مراجع ذیصلاح از جمله امپراتوران مسیحی، شاهزادگان و پادشاهان قرون وسطی ناشی شده باشد. در غیر این صورت جنگ نباید حالت تهاجمی داشته باشد. آئین مسیحیت، جنگ بازدارنده و پیشگیرانه را نیز همیشه مردود دانسته است. جنگ باید در پاسخ به یک تهاجم و یا بروز بی‌عدالتی صورت گیرد و لذا جنگ نباید تحت لوای فتوحات و یا با هدف کسب غنائم باشد، مضافاً جنگ باید حریم زندگانی افراد بی‌دفاع و بی‌سلاح - زنان، کودکان، راهبان، بازرگانان و امثالهم را مصون و محترم شمارد. نصرانیان برای جنگ علیه کفار و مسلمین که در ردیف کفار قرار داده شده بودند، مشروعیت ویژه‌ای قائل بودند.
اما وقتی جنگ عادلانه به یک جنگ مقدس تغییر ماهیت می‌داد، آن‌گاه ایجاد تغییرات مهم در عناصر آن ضرورت پیدا می‌کرد. عمده‌ی تحول و تغییر از آن جا ناشی شد که دستگاه پاپ به جنگآورانی متوسل شد که در دفاع از خود او لباس رزم پوشیده بودند، مثلاً توسل به ارتش فرانک‌ها که از پاپ در زمان شارلمانی علیه تهاجم لمباردها و یا در قرن یازدهم علیه نورمان‌های سیسیل محافظت می‌کردند. اساساً دستگاه پاپ تمایل داشت مقاومت مسلحانه‌ی ملت‌های مسیحی در برابر تهاجمات سلاطین علیه خود را به جنگ مقدس مبدل کند. در این اثنا بود که نقش اورشلیم چون شعله‌ای در دل‌ها فُتاد و سراسر عالم مسیحیت را طی قرن یازدهم آن‌گونه که پال آلفاندری (1) و آلفونس دوپرونت (2) به زیبایی نشان داده‌اند به آتش کشاند. تصادم چندین و چند سبب و انگیزه دیگر با هم در انتهای قرن یازدهم به تمهید و آماده‌سازی جنگ صلیبی انجامید. دنیای مسیحیت رشد و رونق جمعیتی و اقتصادی قابل توجهی را تجربه کرده بود. با افزایش جمعیت شمار زیادی از «مردان جوان» که اغلب پادوهای محفل‌های شهسواری و فاقد هرگونه زن و زمینی بودند به حاشیه رانده شده بودند. ژرژ دوبی نقش این طبقه را به روشنی نشان داده است. از جانب دیگر ثروت رو به فزونی اشراف، وجوه لازم برای تجهیز بهتر تسلیحاتی و دست یازیدن به قشون‌کشی‌های نظامی را فراهم آورده بود.
بالاخره مسیحی شدن پدیده‌ی جنگ که با گرویدن بربرها به این دین آغاز شده بود جریان هرچه وسیع‌تری به خود گرفت و شمشیر هم با متبرک شدنش از سوی کلیسا توانست کار و وظیفه خود را پی بگیرد. جنگ صلیبی به طرز معماگونه‌ای عمدتاً از حرکت‌های صلح‌خواهانه‌ی آغاز هزاره ناشی شده بود، از یک‌سو چون جنگ عادلانه برای کلیسا وسیله‌ای برای اعاده‌ی صلح و عدالت بود و از دیگر سو چون جنگ عادلانه به‌سان لجامی بود که بر دهان زور و تجاوز زده می‌شد. دستگاه پاپ در این میانه تعیین کننده‌ترین نقش را در اختیار خود داشت و با هدایت نیروی مبارزاتی مسیحی علیه مسلمین منافع سرشاری را انتظار می‌کشید. شکی نیست که جنگ‌های صلیبی ذوق و اشتیاق همیشه زنده و فشرده شده‌ی ناشی از آئین‌های مذهبی اورشلیم و تقدیس عیسی مسیح را نزد مسیحیان برمی‌انگیخت. اما در عین حال عاملی بود برای فرافکندن کاهلی جنگی «مردان جوان» به سوی خارج و سمت‌گیری علیه کفار و از این روی برای پاپ بهترین امکان و فرصت را فراهم می‌کرد تا از جایگاه رهبری بر تمامیت عالم نصرانی بهره‌مند گردد، چرا که رهبری و هدایت جنگی که در آن مذهب و سیاست پیوند تنگاتنگی با هم داشتند تنها از عهده عالی‌ترین مرجع مذهبی و مدعی احراز مقام پاپی میسر بود. بالاخره این تصادفی نبود که پاپ اوربان دوم که دعوت به اولین جنگ صلیبی نمود، پیش‌تر راهب صومعه کلونی بود. پروژه‌ی جنگ صلیبی سازگاری تام و تمام با افکاری داشت که جامعه‌ی بزرگ کلونیانی در نظر داشت دنیای نصرانیت را براساس آن شکل و سامان دهد.
دستگاه پاپی ظهور و بروز شکلی از جنگ مقدس را تشویق می‌کرد که صلیبیون در آن نماد مجسّم صلیب را بر سینه داشتند. به این ترتیب بود که اروپای مسیحی پا جای پای اسلامی نهاد که از همان ابتدای در دسترس قرار گرفتن قرآن، جهاد یا جنگ مقدس جزء اولین فرائض مؤمنین قرار داده شده بود.
من در این جا نمی‌خواهم تاریخ جنگ‌های صلیبی را بنویسم. فقط می‌خواهم خاطراتی را زنده کنم که به اولین تهاجم به اورشلیم به سال 1099 منجر گردید و با قتل‌عام هولناک مسلمانان توسط مسیحیان همراه بود. حاصل این اقدام برقرار شدن حکومت‌های مسیحی در فلسطین بود که پادشاهی لاتینی اورشلیم در بالاترین مرتبت آن قرار گرفت.
بعد از این که ادسا (3) در سال 1144 به دست مسلمانان افتاد برنار کلرووئی دومین جنگ صلیبی را اعلان کرد، جنگی که کنراد سوم پادشاه آلمان و لوئی هفتم پادشاه فرانسه فرماندهی آن را در دست داشتند. این جنگ با شکست مسیحیان خاتمه یافت. در سال 1187 صلاح‌الدین سلطان کُرد با فرماندهی سپاه بزرگ مسلمین نزدیک حطین لشکر نصرانی پادشاه اورشلیم را تار و مار کرد و با تصرف اورشلیم - تا صور - به فتح تمام قلمرو این پادشاهی نائل آمد. این رویداد سومین جنگ صلیبی را باعث گردید که امپراتور فریدریک بارباروسا بخشی از سپاه زمینی صلیبیون را فرماندهی می‌کرد لیکم بر اثر حادثه‌ای در یکی از رودخانه‌های آناتولی غرق شد. در همین حال ریچارد شیردل پادشاه انگلستان و فیلیپ دوم اوگوست پادشاه فرانسه با سپاهیان خود راه دریا را در پیش گرفتند. این اقدام جنگی هم به شکست انجامید و نصرانیان اورشلیم را برای همیشه از دست دادند.
در قرن سیزدهم هیجان جنگ‌های صلیبی به میزان قابل توجهی فروکش کرد. امپراتور فردریک دوم ششمین جنگ صلیبی سال 1228 تا 1229 را با انعقاد پیمان صلح با مسلمین که اکثر اروپائیان آن را ننگ‌آور خواندند خاتمه بخشید. (4) شور و هیجان صلیبی دیگر با مقتضیات زمانه همخوانی نداشت و این امر که با هدایت به دین و نیز هدف کشورگشایی همراه شده بود، شکست و ناکامی را برای دو جنگ صلیبی دیگر هر دو به فرماندهی قدیس لوئی نهم پادشاه فرانسه رقم زد. اولی در سال‌های 1248-1253 به سوی مصر و فلسطین و دومی در سال 1270 به سمت شمال آفریقا که نهایتاً باعث فوت لوئی در نزدیکی کارتاژ گردید. (5) کمی بعد آخرین قلاع و استحکامات نصرانیان در بلاد مقدسه از جمله تریپولی در 1289 و عکا و صور در 1291 بدست مسلمانان سقوط کرد.
افکار صلیبی تعدادی از اُمرا و شاهزادگان مسیحی و برخی نصرانیان عوام را تا قرن پانزدهم کم و بیش تحت تأثیر روانی و احساسی خود داشت. با تأسیس امپراتوری عثمانی به دنبال فتح قسطنطنیه به سال 1453 مناسبات اروپای مسیحی با سرزمین اورشلیم نیز دچار دگرگونی شد. اما آلفونس دوپرونت به وضوح نشان داده است چگونه اسطوره‌ی اورشلیم در اشکال متغیر خویش همچنان تداوم یافته و تا به امروزه نیز زنده و برقرار مانده است، آن جا که اندیشه‌های صلیبی به سیاقی کاملاً دیگرگونه، در قالب منازعات میان آمریکائیان و بنیادگرایان مسلمان به شکلی مصیبت بار تجلی دوباره‌ای یافته است.
بیلان تاریخی جنگ‌های صلیبی در ازمنه‌ای دراز مورد ارزیابی‌های بسیار متفاوتی قرار گرفته است. تا همین گذشته‌ی نزدیک مورخان باختر زمین جنگ‌های صلیبی را عامل وحدت و یکپارچگی اروپائیان و نشانی از حیات و سرزندگی غرب قرون وسطایی دانسته‌اند. چنین اندیشه‌هایی البته تدریجاً رنگ می‌بازد. حین فلوری (6) از ماجرا خوب سردرآورده است هنگامی که از «تناقضات صلیبی» سخن به میان می‌آورد.

اولین تناقض:

«جنگ صلیبی توسط نصرانیان و به نام دینی که اساساً ادعای صلح‌جویی دارد علیه مسلمین و پیروان دینی به راه انداخته می‌شود گرچه جهاد در آن برعکس از همان ابتدا یکی از اصول دین به شمار می‌رود، لیکن در مناطق تصرف شده بردباری واقعاً گسترده‌ای رفتار می‌نماید.»

دومین تناقض:

«جنگ‌های صلیبی حاصل نهضت فتح مجدد به غایت گسترده‌ای است که از اسپانیا آغاز می‌شود، قالب یک جنگ مقدس به خود می‌پذیرد و هنگامی که اورشلیم و قبر مقدس هدف بازپس‌گیری قرار می‌گیرد بر توش و توانش افزوده می‌شود. اما گرچه نهضت فتح مجدد در حوزه باختر زمین به توفیق کامل دست می‌یابد، اما در خاورمیانه ناکام می‌ماند و متعاقباً موجبات حملات متقابل مسلمین را فراهم می‌سازد، آن‌گاه که قسطنطنیه در سال 1453 به تصرف مسلمین در می‌آید و متعاقباً مناطق شرقی قاره اروپا از سوی امپراتوری عثمانی مورد تهدید و تهاجم قرار می‌گیرد».

سومین تناقض:

«قاعدتاً جنگ صلیبی می‌بایست به مسیحیان مشرق زمین در چارچوب یک کلیت مسیحی مدد می‌رساند و امپراتوری بیزانس را در بازپس‌گیری مناطق از دست‌رفته‌اش از مسلمانان مورد حمایت قرار می‌داد. لیکن این جنگ‌ها انشقاق و دوگانگی جهان مسیحی را تشدید کرد و به آن قطعیت بخشید.»

چهارمین تناقض:

«جنگ صلیبی که پاپ اوربان دوم به برپایی آن فراخوان داده بود نمایان‌گر جنگ آزادی فلسطین و گشودن راه زیارت قبور مقدسه بود. اما این جنگ تغییر جهت و ماهیت داد و در خدمت نبردهای بی‌شمار کلیسایی و بیشتر در خدمت اغراض دستگاه پاپی قرار گرفت. جنگ مذکور تنها علیه دشمنان خارجی حکومت پاپ به راه نیفتاد بلکه علیه معاندان داخلی دستگاه مذکور و در وهله اول علیه بدعت‌گذاران، نفاق افکنان و دیگر رقبای سیاسی نیز وارد عمل شد».
به عقیده من جنگ‌های صلیبی فقط منجر به تخریب مناسبات اروپای نصرانی با اسلام و با بیزانس نگردید. امروزه مسلمانان که در مقوله جنگ‌های مذهبی از مسیحیان حقیقتاً چیزی کم ندارند خاطره تجاوزات صلیبیون را به عنوان یک اتهام تاریخی علیه مسیحیان زنده نگه می‌دارند. در ورای چنین منازعاتی است که من فکر می‌کنم جنگ‌های صلیبی پایانی است بر توهمات مسیحی محور از اروپا - پایان آن‌گونه نگاهی که تصور می‌کرد اورشلیم پایتخت دنیای مسیحی را تشکیل می‌دهد. براساس این‌گونه قضاوت، شکست و ناکامی جنگ‌های صلیبی شرایط بسیار مطلوبی را برای وحدت و یکپارچگی اروپا به وجود آورد. این جنگ از لحاظ قلمروی و مکانی برای اروپا و عالم مسیحیت تا مدت‌های مدید نوعی اقناع و بسندگی ایجاد کرد. در ارتباط با بیزانس واقعیت این بود که با جنگ‌های صلیبی شکاف و انشقاق میان غرب و شرق اروپا و به عبارتی میان اروپای لاتینی و یونانی تشدید گردید، به ویژه از سال 1204 که چهارمین جنگ صلیبی از هدف خود یعنی فتح فلسطین منحرف گردید، به سوی فتح قسطنطنیه روی نهاد و با تاراج این شهر یک پادشاهی کوتاه مدت لاتینی در آن جا برقرار کرد. به نظر من آثار منفی جنگ‌های صلیبی گریبان‌گیر خود اروپا و مغرب زمین نیز گردید. این جنگ به عوض ایجاد پیوند میان کشورهای مسیحی از این هدف بسیار دور شد و رقابت میان این کشورها را بیشتر دامن زد. در این زمینه باید به مناسبات میان فرانسه و انگلستان نظر افکند. این که چگونه عوامل زنده و فعال اروپایی، تجار ایتالیایی و کاتالانی به طور خیلی حاشیه‌ای در جنگ‌های صلیبی مشارکت داشتند و علائق اقتصادی خود را بیشتر در شرق جستجو می‌کردند و راه مختص به خود را در پیش می‌گرفتند نیز قابل توجه می‌باشد. اروپا برعکس از لحاظ نیروی انسانی و منابع دچار فقر می‌گردد. مدت‌ها پیش گفته بودم که زردآلو تنها منفعتی بود که جنگ‌های صلیبی برای مغرب زمین به ارمغان آورد و هنوز هم بر این عقیده خود تأکید می‌ورزم.

جنگ‌های صلیبی - اولین طلیعه استعمار اروپایی؟

در چشم‌انداز بلندمدتی که این کتاب به بررسی و تعقیب آن می‌پردازد یک سؤال اساسی مطرح می‌شود. آیا ایجاد حکومت‌های لاتینی و به خصوص ایجاد پادشاهی لاتینی اورشلیم در خاورمیانه که جنگ‌های صلیبی آن را واقعیت بخشید اولین طلیعه آن چیزی بود که می‌بایست از قرن شانزدهم به بعد استعمار عریان و بی‌چون و چرای اروپایی را پی‌ریزی نماید؟ یوشوا پراور (7) دانشمند پرآوازه علم تاریخ از کشور اسرائیل بر چنین باوری است ولی من شخصاً به چنین برداشتی اعتقاد ندارم. حکومت‌های لاتینی فلسطین صرفاً به طور بسیار محدودی در قالب مهاجرنشین‌ها برای بهره‌کشی‌های اقتصادی و یا اسکان مهاجران مورد استفاده قرار گرفتند. قدرت اقتصادی شهرهای حوزه مدیترانه با جنگ‌های صلیبی ایجاد نشد، بلکه بیش از هر چیز حاصل به کارگیری صلح‌جویانه ثروت و مکنت توسط حکومت‌های بیزانسی و اسلامی بود. روند مهاجرت مسیحیان به سوی خاورمیانه خیلی ضعیف باقی ماند. در اعصار جدید استعماری نیز اغلب پیوند و اتصال میان مستعمرات و سرزمین‌های مادر یا ضعیف و یا اصلاً قطع شده بود و اساساً چنین پیوندهایی میان حکومت‌های حاکم بر سرزمین‌های مقدسه و کشورهای مسیحی اروپایی هرگز وجود خارجی نداشت. به راه افتادن غالباً کوتاه مدت جنگ‌های صلیبی اصولاً یک پدیده‌ی قرون وسطایی محسوب می‌شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Paul Alphandery
2. Alphonse Dupront
3. Edessa نام یونانی است، به سریانی اورهای، به عربی الرها یا الرهاء و در بعضی مأخذ فارسی رها آمده است. شهر قدیمی در محل شهر کنونی اورفه، جنوب ترکیه‌ی آسیایی از مراکز دین نقل تمدن شرق و غرب و از مراکز قدیم مسیحیت بود. در افسانه‌ها بنای آن را به نمرود نسبت داده‌اند و در تورات نیز ذکر آن آمده است. در جنگ‌های میان رومیان و ایرانیان چندبار دست به دست شد. الرها در تاریخ تمدن نقش عمده‌ای داشت و با قرار داشتن در حد فاصل بین تمدن یونان و تمدن شرق از یک طرف علوم و فلسفه‌ی یونان را به سریانی ترجمه و در مشرق زمین منتشر می‌کرد و از طرف دیگر از مشرق، مذهب عیسوی و آثار ایران و بین‌النهرین را در دنیای غرب می‌پراکند - مترجم.
4. در تاریخ‌نگاری آلمانی جنگ صلیبی فردریک دوم عادتاً پنجمین جنگ و نه آن‌چنان که در فرانسه معمول است ششمین جنگ صلیبی به شمار می‌آید. (در تاریخ‌نویسی فارسی نیز ششمین جنگ ثبت شده است) - مترجم.
5. اولین جنگ مورد اشاره را لوئی نهم فرانسه به دنبال شکست صلیبیون در غزه برپا کرد و هدفش مصر بود. در 1249 م. دمیاط را گرفت ولی اسیر ملک معظم تورانشاه گردید و پس از کشته شدن او با دادن مبلغ گزافی و رد کردن دمیاط به مسلمانان آزاد شد. در دومین جنگ پس از اینکه بیبرس سلطان مقتدر مصر یافا را گرفت لوئی دگربار عازم جنگ صلیبی شد و به تونس حمله کرد ولی طاعون گرفت و درگذشت - مترجم.
6. Jean Flori
7. Joshua Prawer

منبع مقاله :
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سده‌های 4 تا 16 میلادی)، ترجمه‌ی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.